تنهايي

من اومدم

تنهايي...

باز من ماندم و یک دنیا تنهــــائی،مابین واپسین لحظه های بودن تا اوج ویرانه های خستگی سخت دلتنگـــــم! تنهـــــایم و در انزوای بی کسی ام تنهـــائی جانی دوباره یافته،ساکت تنهـــائی ام در سیاهی محض فرو رفته و من پر از سکوتم.با نگاهی تلخ خیره به عقربه های زمانم،تیک تاک ثانیه شمار ساعت مرگ امید را مژده م تنهايي...ادامه مطلب

خدایا همیشه گفته ام که دوستت دارم حالاهم با تمام وجود فریاد می زنم :خدایا دوستت دارم خدایا،شرمنده ام از زیادی گناهی که انجام داده ام،شرمنده ام. خدایا ازقدر نشناسی خودم،از این که هرروز باعث ناراحتی تو می شوم شرمسارم،  خدایاچه بگویم از کدامین گناهم نزد تو طلب عفو کنم.خدایا به کدامین گناه اشک شرم از دی تنهايي...ادامه مطلب

در این گوشه ی نچندان دور از تو واپسین ایام عمر را در حالی سپری میکنم که در گذشته ای نه خیلی دور،بار عاطفی خانواده ای را بر دوشهای نحیف وظریف روان خود می کشیدم اما حال چه کنم که از بد ایام و لج روزگار کج مدار ناتوان و نحیف و چروکیده در این کنج تکیده ام. گاه از صبح تا شام با چشمانی خسته و اشک آلود،هر تنهايي...ادامه مطلب

سلامتــی منی که یه روز عاشق شـــدم... سلامتـی اونی که عاشق کس دیگه بود اما منو باور کرد.. سلامتـی منی که فهمیدم دوستم نـداره... سلامتــی اونی که نفهمید فهمیـدم کس دیگرو میخواد... سلامتــی من که همه جوره ساختمو خودمو زدم به نفهمی... سلامتــی اونی که بالاخره عاشقم شـد... سلامتــی منی که باور کردم عاشقم شـده... سلامتــی اونی که عشقشو ثابت کرد... سلامتــی منی که از جونم براش گذاشتم... سلامتــی اونی که اشکامو دیـد اما خنـدیـد... سلامتــی اونی که اسرار کرد برگردم... سلامتــی منی که هیچوقت فراموشش نکردم... سلامتــی اونی که هنوز عاشقم بوداما جامو با غریبه ها پر میکرد... تنهايي...ادامه مطلب

قدر بودنت را میدانم
اما تو ندانستی
قدر داشتنت را میدانم
تو ندانستی
تنها مال تو بودم
اما تو چی
آیا تو هم همان طور که شب روز از تو میخوانم و می نویسم
شب ها میگریم
و روز ها انتظار می کشم
برای یه لحظه آمدنت
تو نیز این گونه ای؟!

تنهايي...

بـودن !!!! دلیـل  مے خـواهـد...و  مـاندن  دلیـل  محـڪمتــــــر...نمے شود  بے دلیـل  مانـد...بایـد  ڪسے  بـاشـد  کہ  محـکم  بنـدت  ڪند  بہ خـودش ...و  بہ  زنـــــدگے...بـاید  صـدایے  بـاشـد  ڪہ  صـدا  بزنـد  نـامـــــت  را...و  تـو  بـــــرگردے  بـہ  سـمت  زنـدگے...بـاید  ڪسی  باشـد  ڪہ  دســـــت هایت  را  محـــــڪم  بگیـرد  توے  دســـــتش...تـا  تـاب  نخـورے  بـین  اینـهمہ  بـلاتکلیفے...بـاید  یڪ  آغـــــوش  گـرم  باشـد  ڪہ  تـو  را  سـهم خـودش  ڪند...بـخواهد  تـورا  از  زنـدگے...بـاید  یکـنفر  باشـد...یڪ  دلیـل  محڪم  براے  آشتـے  بـا  زندگے !!! تنهايي...ادامه مطلب

بزرگی میگفت：وقتی دلت با خداست؛  بگذارهرکسی می خواهد دلت را بشکند,,,,,,بگذارهرچقدرمیخواهند ؛باتو,بی انصافی,کنند,,,,,وقتی,امیدم به خداست,,,بگذارهرچه می خواهندنا امیدم کنند,,

تنهايي...

بعضی ادمها,,انگار چوب اند,,,,,,تاعصبانی می شوند؛اتش میگیرند,    ,,    وهمه جارا بادود الوده,میکنند,,    اشک ادم را جاری میکنند,                 ولی بعضی ها این طور نیستند,,,        مثل عودند,      وقتی یک حرف میزنی که ناراحت میشوند,واتش میگیرند,    بوی جوانمردی وانصاف میدهند,,        وهرگز نامردی نمکنند,         این است که هر کس رامیخواهی بشناسی;دروقت عصبانیت ؛در وقت خشم بشناسی()

تنهايي...

با من بمان و حرف دلت را دوتا نکن
 در شهر من علیه دلم کودتا نکن

حالا که از بهشت تو جا مانده ام، مرا
 در پای ایستگاه جهنم رها نکن

بگزار پا به شعر من ای حس ناگریز
 فکر ردیف و قافیه های مرا نکن

حق من این نبود دور از تو بشکنم
 حقم اگر فراق تو باشد ادا نکن

کردی دعای صبر...دعایت مرا شکست
در حق هیچ آیینه ای این دعا نکن

با ابرهای معجزه بر روح من ببار
 جغرافیای قلب مرا بر ملا نکن

تنهايي...